جدول جو
جدول جو

معنی بهره یاب - جستجوی لغت در جدول جو

بهره یاب
بهره مند، دارای بهره و نصیب، سودبرده، آنکه از چیزی یا کاری سود و بهره برده باشد
تصویری از بهره یاب
تصویر بهره یاب
فرهنگ فارسی عمید
بهره یاب
(اَ دا)
کامیاب و متمتع و بهره مند. (ناظم الاطباء). بهره مند. کامیاب. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
بهره یاب
بهره مند
تصویری از بهره یاب
تصویر بهره یاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ رَ / رِ)
سود بردن. بهره مندی.کامیابی، اسم شاه بلوط است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به معنی قبل شود، خشک آنرا (مقل را) فشل گویند. (منتهی الارب). چون خشک (مقل) شود قل خوانند و بسیار لذیذ است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
حصه دار. (آنندراج). حصه دار و دارای حظ و نصیب. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج. واقع در 53هزارگزی جنوب باختر پاوه و کنار رود خانه لیله. آب آن از رود خانه لیله و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
دریابندۀ راه و پی و سراغ چیزی و ایجادنمایندۀ چیزی. (آنندراج). رجوع به راه یاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهره یابی
تصویر بهره یابی
سود بردن، بهره مندی، شرکت، کامیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهره دار
تصویر بهره دار
حصه دار، شریک سهیم، دارای حظ و نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
سوددار، سودمند، مفید، نافع، انباز، حصه دار، سهیم، شریک
متضاد: بی بهره
فرهنگ واژه مترادف متضاد